عجیب است که هنوز هم با هم دوست هستند.
آن دو سال های کوتاهی بغلدستی ، همکلاس و هم مدرسه بودند
و روز های پر رنج مدرسه را به همراه یکدیگر با عشق سپری کردند
 و باقی سال ها را در حسرت کنار هم بودن گذراندند.
مبینا در یک سالی که پریسا نبود تنها نبود،دوست صمیمی دیگری انتخاب کرد.
به خیال اینکه دوست یکساله عزیزش دیگر بر نمیگردد‌؛
ولی او با بازگشتش همه چیز را به حالت اول برگرداند.
نه تنها این دوستی تمام نشد ، بلکه اندازه کوه محکم شد.
شاید آنها باید تسلیم سرنوشتی که با بی رحمی جدایی را برایشان رقم زد،میشدند.
شاید هم، نه...