من همیشه عاشق کاغذ های قدیمی بوده ام
همان کاغذهایی که زرد رنگند
همان کاغذ های کاهی
و روزنامه های عهد بوق
و عاشق دفتر های کوچک دهه شصت
من عاشق خانه های قدیمی ام
همان هایی که یک حوض در وسط حیاط داشتند و عصر ها دور هم جمع همه جمع بود
من دوستدار کتاب های کهنه ام
همان هایی که به آرامی ورق می خورند تا مبادا پاره شوند
من حتی 
گلدون های شکسته
عکس های قدیمی
درخت هایی که حالا فقط ازشان یک تکه چوب مانده 
را دوست می دارم
اما یکی چیز قدیمی هست
که از همه ی همه ی اینها
بیشتر دوستش دارم
همان که هر قدر قدیمی تر می شود
نه تنها کهنه نمی شود
بلکه بهتر و بهتر و بهتر میشود
و آن 
همان رفیق قدیمی است...!